نگاهی به کتاب «اسبهایی که با من نامهربان بودند»، تازهترین اثر امین فقیری
دوشنبه 25 مهر 1401
تعداد بازدید: 6004
زبان : فارسی
دسته بندی : عمومی
نویسنده خبر :
«افسانه» نگاهی دارد به کتاب «اسبهایی که با من نامهربان بودند»، تازهترین اثر امین فقیری -------------------------------------------------مستندنگاریهای یک نویسنده
احسان اکبرپور: تازهترین مجموعهداستان امین فقیری با عنوان «اسبهای که با من نامهربان بودند»، کلاژی است از روایتهای مستند فقیری از کودکی و نوجوانی تا میانسالی و پیریاش. روایتهایی با ساختار زمانی غیرخطی، با فلاشبکهایی که با یادآوری خاطره یا رخدادی در گذشته، به داستان هویت تاریخی میبخشد. نویسنده 75 ساله شیرازی، در «اسبهای که با من نامهربان بودند»، از فقر و نداری روستاییان، خاصه روستای ساردوئیه کرمان (که در زمان معلمیاش در سپاهدانش در آنجا مدیرمدرسه است) میگوید، از اختلاف طبقاتی که حتی در نقشهای حمام گنجعلیخان کرمان هم بهوضوح قابل مشاهده است، از عشق جوانهای نسل دهه 10 و 20 به سینما، کتاب، مجله و ورزش مینویسد و از روزگار سپریشده مردم سالخورده در نیمقرن اخیر.
*مستندنگاری درخشان
نخستین نکتهای که در تازهترین کتاب امین فقیری به چشم میخورد، مستندنگاری او از دهههای مختلف زندگیاش است. روایتهایی که با موقعیتسازیهای عالی، شخصیتپردازی بهجا و منطق داستانی درست، پلاتی منسجم برمیسازد و در دام خاطرهگویی و روایت صرف نمیافتد. به عنوان مثال در داستان «اسبهایی که با من نامهربان بودند»، فقیری بهخوبی با فلاشبک به علاقهاش به سینمای وسترن و قهرمانان سوار بر اسب این ژانر موردعلاقهاش، دو روایت از نخستین مواجهههایش با اسبسواری را بر زمینه یک داستان کوتاه با تمامی جزئیات داستانی روایت میکند.
*توجه نویسنده به مسائل اجتماعی
یا در داستان درخشان «شیراز ـ خیابان زند ـ کتابفروشی خانه کتاب ـ جناب آقای هدایتالله حسنآبادی بازبین نمایند.» فقیری، از یک سو فاصله طبقاتی میان مدارس شهری و روستایی را به نمایش میگذارد. «وقتی بچههای متمول شیراز، پس از بازگشت از کتابفروشی حسنآبادی، با غرور کتابهایی را که برای کتابخانه مدرسه خریدهاند، حمل میکنند؛ ناگهان به یاد کودکان فقیر روستای ساردوئیه کرمان میافتد که در روزگار معلمیاش بهعنوان سپاهدانش، هرکدام خشتی روی شکمشان میآوردند تا دیوار نیمساخته مدرسه ساخته شود.» از سوی دیگر نحوه مواجهه حکومت پهلوی با کتابخوانی و آگاهیبخشی را نشان میدهد. «بچهها یکییک سلام کردند و در مغازه پخش شدند. گفته بودم با احتیاز کتابها را بردارند و ورق بزنند. حسنآبادی ذوق میکرد. گاهی اوقات خیرهخیره نگاهم میکرد. راز این نگاه را حس میکردم: همهچیز بازمیگشت به آگاهی، آگاهی مردم.»
*طنز تلخ آگاهیبخشی
از آن درخشانتر زمانی که میخوانیم رئیس ساواک فارس که یکی از اعضای انجمن اولیا و مربیان در آن مدرسه راهنمایی است، فقیری را به خاطر خرید کتابهایی مانند «دن آرام» و «زمین نوآباد» مؤاخذه و رسماً تهدید میکند که «حیف که پسرم خیلی دوستتان میدارد، وگرنه یک موردش برای محکومشدنتان کافی است!» هرچند آن ساواکی دستآخر هم «مأمور» میفرستد و کتابهای مشکلدار! با «بهترین کتابها!» جایگزین میشود. و طنز ماجرا نیز زمانی است که بعد انقلاب و کشتهشدن رئیس ساواک به دست مردم، راوی/نویسنده، ابتدا به یاد پسر او میافتد و سپس رئیس ساواک که در چشم آقای معلم زل زده و گفته بود: «تو به پسرم گفتهای دن آرام بخواند، به این بهانه که شولوخف برنده جایزه نوبل شده؟!»
*داستانهایی بومی
دیگر نکته قابلتوجه در مواجهه با مجموعه داستان «اسبهای که با من نامهربان بودند»، مشاهده میشود آن است که امین فقیری در تازهترین کتابش، اثری بهشدت بومی خلق کرده است. این بوم از یک سو مربوط به جغرافیای داستانهاست که در شیراز و کرمان (به ویژه روستای ساردوئیه و قلاطوئیه رخ داده است. هنر فقیری در آن است که او اشخاص را هم از یاد نبرده است. مثل وقتی که در «داستان یک سفر» از «دادخدا» میگوید، یا در داستان «همه بیمارستانهای من» از دکتر فرهمندفر میگوید؛ یا زمانی که از زینالعابدین بلادی و کتابفروشیاش میگوید: «از مرد نازنینی به نام زینالعابدین بلادی، که هماکنون نیز در خیابان زند شیراز کتابفروشی دارد، کتاب کرایه میکردم.»
*واژههای غناآفرین
دیگر نکتهای که تازهترین اثر نویسنده کهنهکار شیرازی را به عنوان یک اثر بومی برجسته میسازد، استفاده بهجا و صحیح او از واژگان بومی است. واژههایی همچون «شافتکِ شُلی»، «چراغ چِملی (چراغ گردسوز)»، «دُرمون (دِرمَنه)»، «گِشت (تمام)»، «تُلف (باقیمانده میوه)»، «جوغَن (هاون سنگی)»، «چَکُر (سبزه)»، «دِهبهدر (اهالی روستاهای دیگر)» و... . تأکیدی که فقیری بر کاربرد صحیح از بهکارگیری این واژگان دارد، درست مشابه همان کاری که نویسنده بزرگی مانند ابراهیم گلستان نیز پیشتر به کار برده و بر ضرورت استفاده از آنها تأکید کرده است: «واژههایی چون ترشال، چلم، رمبیدن، رودار، کفه، لجمار، گناهی ندارند اگر در زبان مردم تهران به کار نمیروند و گمان نویسنده این است که بهکار بردن این واژهها که در زبان مردم جنوب است، بر غنای زبان فارسی میافزاید.»
*روایتهای از نیم قرن معلمی
«اسبهایی که با من نامهربان بودند»، به عنوان تازهترین مجموعه داستان نشر چشمه در 159 صفحه و با قیمت 29 هزار تومان چندی است که به زیور طبع آراسته شده است. فقیری اغلب داستانها را در سال 96 (یعنی برخی را پس از نیمقرن از رخ دادن آنها) نوشته و به ناشر سپرده است. با این حال آنچه در بیان جزئیات داستانی و شخصیتپردازی مشاهده میشود، نزدیکی ذهنی نویسنده شیراز، به آن رخدادها به عنوان یک آموزگار و مدیر مدرسه است؛ معلم/نویسندهای که در تازهترین کتابش، اثری بومی، جذاب و ارزشمند را به مجموعه درخشان آثار خود و ادبیات داستانی ایران افزوده است.
برچسب ها :
مطالب پیشنهادی از سراسر وب